دوباره یک عشق کهنه یه ماجرای قدیمی
یه آتیش پر حرارت یه حس گرم و صمیمی
یه قصه آسمونی که راوی اون خدا بود
خدا خودش اولین بار شاهد اون ماجرا بود
دیشب دیدم توی رویا دارن فرشته ها
برای نوکرا، پیرن سیا میدوزن
دیدم که بعد از هزار سال سرا رو نیزه هاست
دلا تو خیمه هاست هنوز دارن میسوزن
دلتنگم باز دوباره چشمام آروم نداره
بیتابی میکنه تا هر شب بارون بباره
دنیای من حسینه، رویای من حسینه
من بیتاب حسینم، آقای من حسینه
یه یادگاری رو سینم تا زنده هستم باهامه
مقدسه مثل بارون اشکی که رو گونه هامه
دیگه به جز روضه این دل با هیچی آروم نمیشه
این تشنگی ناتمومه با من میمونه همیشه
الحمدلله که امسال نمردم و برات
تو مجلس عزات دخیل گریه بستم
الحمدلله هنوزم برات میمیرم و
فدایی توئم هنوز به پات نشستم
بی تو کارم تمومه عشق تو آبرومه
عادت کردم به درد بغضی که تو گلومه
دنیای من حسینه، رویای من حسینه
من بیتاب حسینم، آقای من حسینه
تو تشنه لب جون سپردی چه جوری آروم بگیرم
تو جای خود داری آقا برا رقیه ات بمیرم
برای اون مشک آبی که توی صحرا رها شد
برای اون غنچه ای که به روی دستت فدا شد
قسم به لبهای خشکت به جون اکبرت
به جون اصغرت قسم به چشم عباس
یه کربلا آرزومه تموم دلخوشیم
دوباره دیدن غروب سرخ اونجاس
ماه شبهای تارم از عشقت بیقرارم
باز آقا قسمتم کن رو خاکت سر بذارم
دنیای من حسینه، رویای من حسینه
من بیتاب حسینم، آقای من حسینه